جریان اپوزیسیون:
در هم مقاطع انقلاب، مخالفت در برابر نظام و ساختار آن، با بهرهگیری از زمینههای تئوریک و نظری اپوزیسیون (مخالفت)، با هدف کسب قدرت به عنوان مهمترین هدف گروههای سیاسی وجود داشته است. درمقطع حضور جریان مدعی اصلاحطلبی، جریانهای سیاسی مختلف اپوزیسیونی، با روشهای گوناگون از جمله مبارزه انتخاباتی و پارلمانی تا براندازی و فروپاشی نظام سیاسی، در برابر نظام اسلامی صفآرایی کردند. از جریانهای «اپوزیسیون در قدرت» تا «اپوزیسیون بر قدرت» از طیفهایی که در حاکمیت بوده و رجزخوانی علیه حاکمیت دینی میرکدند تا ضد انقلابهایی که در خارج از حاکمیت و خارج از کشور بوده و درصدد براندازی حاکمیت جمهوری اسلامی بودند، همه آنها در طیف اپوزیسیونی جای میگرفتند که در یک سر طیف آن جریانهای اپوزیسیونی که در صدد تغییر رفتار رهبران نظام جمهوری اسلامی بودند تا منتهیالیه این طیف که جریانهای اپوزیسیونی که وابسته به آمریکا و قدرتهای غربی و در یک جبهه هماهنگ و آشکار بر اساس راهبرد دشمنان نظام اسلامی با بهرهگیری از فشار از بیرون و بیثباتیسازی در درون، در صدد تغییر ساختار نظام جمهوری اسلامی و فروپاشی آن بودند را شامل میگردد.
تعریف: در تعریفی که از «اپوزیسیون» گفته شده عبارت است از گروهها، حزبها و افراد مخالف قانونی که خارج از حاکمیت و قدرت سیاسی هستند و وابستگی به دولت ندارند و در جهت خلاف اهداف دولت حرکت میکنند. آنان با نظارت مستقیم بر دولت، افکار عمومی را روشن میسازند تا امکان انتخاب دیگری در چارچوب قانون اساسی پیدا کنند.[1] آیا رفتار سیاسی برخی از گروههای سیاسی به قدرت رسیده، از نیمه دوم دهه هفتاد در ایران که در طیف «اپوزیسیون در قدرت» بودند، دایره جریان اپوزیسیونی را کامل و شامل میداند؟ قطعا باید با تعریف دیگری همه جریانهای اپوزیسیونی را لحاظ نمود.
«اپوزیسیونی»را نیروی سیاسی شکل یافته و یا غیر متشکل مخالف دولت و یا قدرت مستقر اطلاق کردهاند. در جامعهشناسی سیاسی اندیشمندان همچون موریس دورژه نیروهای سیاسی جامعه را به سه گروه تقسیمبندی کردهاند:
1- نیروهای سیاسی در دولت: آنها کنترل دولت و نظام را در دست دارند. اگرچه آنها شاید اختلاف سلیقههایی در اداره کشور داشته باشند اما در اصول و مبانی و اصول بنیادین نظام (خط قرمز) هیچ گونه اختلاف نظری با هم ندارند.
2- گروههایی که با دولت هستند اما در درون دولت جای نمیگیرند، اصطلاحاً آنها را «اپوزیسیون قانونی» نامیدهاند. این نیروهای سیاسی علاوه بر سیاستمداران و جریان با برخی سیاستها در اداره کشور هم مخالفت میورزند، اما مخالفتشان به اصول کلی و مبانی مشروعیت نظام بر نمیگردد. این گروه چاچوب قانونی موجود را در حکم قاعده بازی میپذیرند و در درون نظام به رقابتهای سیاسی میپردازند.
3- اپوزیسیون بر دولت: گروههای معارضی که در براندازی نظاماند. این گروه نه تنها با مجریان سیاسی بلکه با اصول کلی و مبانی مشروعیت نظام هم مخالفت دارند. و به جریانهایی برانداز مشهورند.
از عوامل تعیین کننده پیدایش اپوزیسیون در جامعه ساختار قدرت سیاسی است. نهادینه شدن حق رأی، استقرار نظام پارلمانی، موروثی نبودن قدرت و دست به دست شدن و امثالهم راهگشای شکلگیری اپوزیسیون قانونی است. هر نظام و انقلابی به دلیل حذف برخی طبقات از عرصه سیاست و فراگیری و گستره برخی تغییرات اجتماعی سیاسی در جامعه، در درون خود حامل نیرویی به نام « اپوزیسیون» است.
نظام جمهوری اسلامی به دلیل گستردگی و نیز میزان اثرگذاری آن بر تحولات محیط ملی منطقهای و بینالمللی و پایهریزی نظم نوین اسلامی و دینی و معنوی در عرصههای مختلف، مواجه با ایستادگی جریانهای اپوزیسیونی داخلی و محیط سیاسی خارجی گردیده است. اگر چه میزان دوری و یا نزدیکی آنان و نیز شدت و ضعف و نحوه مواجهه آنان با نظام، طیفبندی جریانهای اپوزیسیونی را تعیین مینموده است، اما از سوی دیگر به دلیل پشتوانه رضایت و اعتماد عمومی گسترده مردمی و نیز مشروعیت دینی و اهلی این نظام و هوشیاری رهبران و بصیرت آحاد جامعه اسلامی در مواجهه با جریانهای اپوزیسیونی و شناخت دشمنان و طیفبندی آنان به دشمنان بیخطر و باخطر و یا دشمنان اصلی و فرعی، و نیز دشمنان درجه 1 و 2، صلابت اقتدار، بازدارندگی و پایداری نظام جمهوری اسلامی را در هم مقاطع انقلاب خصوصاً دهه اخیر رقم زده است.
دستهبندی و صورتبندی[2]: جریان اپوزیسیون ایرانی را با ملاکها و شاخصهای مختلف میتوان به چند دست به صورتبندی کرد. «اپوزیسیون داخلی و خارجی»، «اپوزیسیون قانونی و برانداز»، «اپوزیسیون راست و چپ» و ... که هر یک از این سنخشناسی اپوزیسیونی، دارای محاسن و معایبی است. اما در یک نگاه جامعتری که نگاه ترکیبی است میتوان آن را بر مبنای نحوه تعامل آنها با نظام (استراتژی سیاسی) و دیدگاهها و اندیشه سیاسی و ایدئولوژیک، آنها را به چند طیف دستهبندی کرد. مهمترین طیفهای جریان اپوزیسیون ایرانی عبارتند از:
1- طیف چپ: منظور از طیف چپ، گروهها و احزاب سیاسی بود، که از نقطه عزیمت سوسیالیستی و کمونیستی با مسایل جامعه برخورد میکرد. طیفهای چپ در ایران اگر چه به شعب و گروهها متعدد و متفاوتی تقسیم شدند اما همه آنها «در جهانبینی از حیث اعتقاد به اصالت ماده (ماتریالیسم) و نفی اصالت جهان غیرمادی و الهی و افرادی مشترک بودند و مذهب را پدیدهای فرهنگی و عمدتاً به صورت روبنایی از مناسبات تولید ارزیابی میکردند اما در جزئیات مسایل با هم اختلاف داشتند.»[3]
مهمترین احزاب و گروههای چپ در مقطع بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، احزابی همچون حزب توده به رهبری احسان طبری و کیانوری؛ چریکهای خدایی خلق به رهبری بیژن جزنی و اشرف دهقان؛ حزب دموکرات کردستان ایران (قاسملو و شرفکندی تا اواخر دهه 60 مصطفی هجری و عبدالله حسنزاده در دهه اخیر)، حزب کومله (به رهبری شیخعزالدین حسینی در دهه 60 و ابراهیم علیزاده و عبدالله مهتدی، حمید تقوایی پس از آن، سازمان مجاهدین خلق (مسعود رجوی و مریم رجوی) میباشند.
در دهه دوم و سوم انقلاب اسلامی مهمترین طیفهای جریان چپ شامل: حزب دمکراتیک مردم ایران، اتحاد
چپ کارگری، راه کارگر جنبش فدائیان، سازمان مجاهدین خلق (منافقین)، که در خارج از کشور به فعالیتهای ضدانقلابی علیه نظام اسلامی مشغولاند.
طیفهای نهضت مجاهدین خلق (گروه لطفالله میثمی)، حلقه ایران خرداد (عزتالله سحابی)، جنبشی مسلمانان مبارز (حبیبالله پیمان)، بازماندگان جاما، بنیاد شریعتی (احسان شریعتی) و امثالهم در داخل کشور مطرح میباشند.
بنابراین با ملاحظه در طیف چپ اپوزیسیونی، از نیروهای چپ سنتی مثل حزب توده و حزب دموکراتیک تا جریانات چپ جدید، در بررسی استراتژی سیاسی و تقدم کار فرهنگی بر کار سیاسی تا برخوردهای سیاسی و شیوههای براندازانه را میتون در آنها مشاهده کرد.
2- طیف اپوزیسیون ملیگرا: منظور از آن، نیروها و احزابی که با نگرشها و رویکردهای ایدئولوژی ناسیونالیسم و یا قومیتگرا (همانند پان ایرانیسم، پان عربیسم، پان ترکیسم و ...) به مخالفت با دولت و نظام جمهوری اسلامی برخاستند. در این طیف احزاب و گروههای مختلفی از ملیگرایان لائیک تا ملیگرایان مذهبی، از گروههایی که تأمل به مبارزه در درون حاکمیت تا جریانهایی که معتقد به مشی مبارزه با رژیم هستند را میتوان مشاهده کرد.
مهمترین مبانی فکری جریان اپوزیسیون ملیگرا و قومیتگرا شامل: تکیه بر ایدئولوژی ناسیونالیسم ایرانی و یا توجه به اصالت قومیت خاص (همانند پان عربیسم)، تساهل در عرصههای سیاسی و علاقمندی به برقراری ارتباط با عزت خصوصاً آمریکا و دریافت حمایتهای مالی و اعتباری از مجامع و مراکز غربی و در حقیقت کرنش در برابر نظام سلطه آمریکا، بهرهگیری از اندیشههای لیبرالی و مکاتب غربی در مدیریت اقتصاد، سیاسی و فرهنگی جامعه، بیتوجهی به نقش دینی در ابعاد اجتماعی و سیاسی خصوصاً در زوایای گوناگون اداره جامعه و نظام سیاسی، پیروی از اندیشههای ملیگرایانه مصدق، جدایی دین از دولت و سیاست و در نتیجه پایبندی به سکولاریسم، فاصلهگیری از روحانیت به عنوان مرجع فکری دینی و سیاسی جامعه و نظیر آن میباشد.
در دوران بعد از پیروزی انقلاب و در مقاطع اخیر، مهمترین احزاب و گروههای ملیگرا شامل جبهه ملی، طیف سلطنتطلبان و مشروطهخواهان، پهلوی خواهان (طیف رضا پهلوی)، طیف جمهوریخواهان ملی ایران (حسن شریعتمداری)، جبهه دموکراتیک مردم ایران) (بابک امیرخسروی، آذرنور فرجاد آزاد)، جبهه دموکراتیک ملی ایران (هدایتالله متین دفتری) تا گروهکهای همچون پژواک و امثالهم میباشند.
3- طیف اپوزیسیون اصلاحطلب: منظور از این طیف افراد، گروهها و احزاب مخالف دولت و یا نظام مردمسالار دینی ایرانیاند که در صدد تغییر گفتمان نظام دینی به نظام جمهوری و یا مشروطه و یا کاهش نقش و حضورشان اسلامیت در تاروپود کشوراند.
مهمترین مبانی فکری جریان اپوزیسیون مدعی اصلاحطلبی عبارتند از: از نظر اندیشه سیاسی در امتداد بین جمهوریخواهی و مشروطهخواهیاند. اعتقاد به سکولاریسم و جدایی دین از نهایت دولت در نگاه حداقلی تا حداکثری کمرنگ کردن دین و یا حذف آن در عرصه عمومی جامعه بوده، در استراتژی سیاسی قائل به کمک به فضای بینالمللی برای وادار کردن حاکمیت اسلامی به تغییرات عمیق سیاسیاند، اعتقاد به نظم نوین جهانی و وادار کردن ایران به پذیرش دموکراسی، حقوق بشر و دیگر قواعد و نرمهای جهانی، مخالفت شدید با اجرای قواعد دینی از سوی حاکمیت در دولت اسلامی همچون عدالت اجتماعی، طرح امنیت ملی و توجه به طبقات فقیر و تودههای جامعه از سوی دولت اصولگرای کشورند.
مهمترین طیفهای اپوزیسیونی اصلاحطلب از چهرههایی برجسته افراطی همچون اکبر گنجی، محمدحسن سازگارا، فریبرز رئیسدانا و فرخنگهدار تا عناصر جنجالی دفتر تحکیم وحدت و نیز برخی جریانهای اصلاحطلب راست همچون نهضت آزادی تا برخی عناصر رادیکال در برخی احزاب دوم خردادی مثل مشارکت و افرادی چون شیرین عبادی و اعضای کمپین و امثالهم در این طیف جای میگیرند.
4- طیف اپوزیسیون مذهبی: منظور از آن افراد، احزاب و گردهمایی بوده که با اعتقاد به این حداقلی به مخالفت با دولت و نظام اسلامی برمیخیزند. این طیف که در مقطع بعد از پیروزی انقلاب اسلامی با حاکمیت جمهوری اسلامی روبرو گردید، به دلیل عدم اعتقاد به اداره دین در مدیریت کشور در عصر غیبت حضرت ولی عصر (عج)، در مقابل نظام ولایی جمهوری اسلامی که در صدد برپایی مقدمات حاکمیت عدالتگستر جهانی مهدوی است، به صفآرایی و مقابله برخاست.
مهمترین مبانی این طیف اپوزیسیونی، نگاه حداقلی به اسلام و عدم اعتقاد به جامعیت دین و توان پاسخگویی آن در اداره جامعه و کشور اعتقاد به سکولاریسم و عدم پیوند دین با سیاست)، مخالفت در برابر نهادهای اسلامیت نظام همچون ولایت فقیه شورای نگهبان و مجلس خبرگان، تأکید بر جنبههای ظاهری اعمال و عبادات دینی،مخالفت با آموزههای انقلابی چون وحدت شیعه و سنی و دامن زدن به اختلاف بین مذاهب در ایران و مقابله تئوری و عملی با وحدت ملی و انسجام اسلامی و ... میباشد.
در این طیف احزابی چون انجمن حجتیه، برخی طیفهای وابسته به وهابیت حرکت مکتب نقیزاده و امثالهم در این دسته جای میگیرند.
در جمعبندی باید اشاره کرد سابقه تدین دینداری و اسلام اهلیت در ایران، و برپایی نظام جمهوری اسلامی، به تقویت رابطه مقدس ولایی در ایران انجامیده و در نتیجه کلیه جریانات که در مسیر خلاف ارزشهای دینی و انقلابی ملت حرکت میکنند، همانند خشن و خاشاکهایی در پیریزی تمدن و برپایی نظام و دولت اسلامی مردم انقلابی ایران، جز نابودی حیثیت و آبروی خود و افزایش زحمت و هوشیاری مردم، دستاوردی برای آنان در بر نخواهد داشت.
آنچه پایدار و ماندنی است جریان حق، راه و تفکر حق است که در کانون آن ولایتمداری مهمترین عامل تشخیص "سره از ناسره» درستی یا نادرستی نقشه راه و همراهان است.[1]- داریوش آشوری، دانشنامه سیاسی، انتشارات مروارید، چ چهارم، 1376، ص 5.
[2]- رمضان شعبانی سارویی، جریان شناسی، نشریه هدایت، انتشارات نمایندگی ولی فقیه در نمسا،1386، شماره 78 ص 65.
[3]- به اهتمام مصطفی میرسلیم، جریان شناسی فرهنگی بعد از انقلاب، مرکز بازشناسی اسلام و ایران، ص 4.